قمیص

ای "سراچه" بکش این رنج که در پایانش، چون ببینی که خدا در تو عمارت دارد...!

۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

رمضان الکریم

و دوباره خدا... و دوباره شهری، شهری را میزبان گرفته... و دوباره میزبان در خانه میهمان، سوری گرفته... و دوباره کریم آمده سراغ قلبهای خاک گرفته... و دوباره بنده اش عاشقی از سر گرفته... و دلهامان دوباره بوی رمضان گرفته...

کسی میگفت در رمضان الکریم خدا در هر روز هزاار زنجیری را از جهنم آزاد میکند! میدانی زنجیری به چه کسی میگویند?! به دیوانه های گوشه تیمارستان که دیگر هیچ کنترلی بر خود ندارند... مثه من که دیگه هیچ کنترلی به خودم ندارم و گناهام دیگه از دستم در رفته... تو این ماه منم امیدوارم... رحمت خدا انقدر وسعت پیدا میکنه که حتی شیطان هم از دایره بازی خارج میشه، دیگه ابلیسی هم نیست... هر چند اینجاس که شیطان درونمون نمایان میشه... خدایا... در این ماه پر رحمت، توفیق توبه و طاعت را روزی ما قرار بده...


اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فیهِ الْقُرْآنَ

خدایا... ماهی رسیده که در آن قرآن را بر زمین و زمینیان نازل کرد تا بدان دلهای مرده را زنده کنی..

وَافْتَرَضْتَ عَلى عِبادِکَ فیهِ الصِّیامَ

و ما را پرهیزکار خواندی به مهمانیت... نه فقط از خوراک، که از هر گناهی که روزه ام را بشکند... دروغی روزه زبانم را... نگاهی روزه چشمانم را... غیبتی روزه گوشهایم...

صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

خدایا... من را با دوستانت در مهمانیت همراه کن و بی آبروییم را به همراهیشان بپذیر... خدایا مرا به کشتی نجاتشان پناه ده و بر سر سفره رحمتت مهمان کن...

وَ ارْزُقْنى حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرامِ فى عامى هذا وَ فى کُلِّ عامٍ

خدایا... تو خود میدانی که چه شراره ها از دوری حریم امنت در سینه دارم. آنجا که از عظمت خانه ات، حقارت خویش و از لطف و رحمتت، ناعبدی خویش را یافتم... و از تو میخواهم که یاریمان کنی تا به فضلت نمازمان را امامت صاحبمان در حرمت برپا کنیم.

وَاغْفِرْ لى تِلْکَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ 

فَاِنَّهُ لا یَغْفِرُها غَیْرُکَ یا رَحْمنُ یا عَلاّمُ

خدایا... باور کن هیچ کس پذیرای من نیست و هر کس کوله بار مرا ببیند مرا میراند و من سرگشته ای هستم در کوچه های غفلت... و تو همانی که دنیایی از بدی را به یک خوبی خریداری. پس چه انتظار است که بر در کسانی روم که دنیا دنیا خوبی را به یک بدی میفروشند?! پس این گدای روسیاه را از درت نران و راهم بده.... ای بخشنده ای همه چیزم را، پیدا و پنهانم را، عشق ها و آمالم را... همه را میدانی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی

خاطره ای برای خواندن...اگر حوصله دارید...

دوستی در یکی از شبکه های اجتماعی خاطره ای فرستاد که خیلی جالب بود:

در سال 1362 بعد از عملیات خیبر، لشکر ثارالله در محور شلمچه مستقر شد. بین مواضع رزمندگان اسلام و دشمن حدود چهار کیلومتر آب فاصله بود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی

میان خاک سر از آسمان درآوردیم...

مثه بارونه... وقتی میاد همه رو تو آغوش میگیره و ظرف همه رو پر میکنه. ظرفت هر چقدر بود میتونی پرش کنی... بارون وقتی اومد تشنه ای سیراب میشه، دونه ای جوونه میزنه، عاشقی هوایی میشه، رودی جاری میشه و هوای گرفته ای برای نفس کشیدن میشه... و پیرمرد تنهایی که تو حجم سنگین غبار شهر گم شده بود پیدا میشه... شاید بارون فقط به خاطر اون پیرمرده که داره میباره ولی رحمتش بی انتهاس... آی جماعت! کاسه هاتونو بیارید... داره بارون میگیره...

حکایت حکایت شهر ماست... شهری که شدید منو یاد صفین میندازه، اونجا که همه دارن فریب میخورند از دشمن...الا قلیلا... امروز هم مثه اون روز کسی صدای علی رو نمیشنوه... اما قرار نیست صدای علی تو این غبار فراموشی گم بشه، اینبار فرق داره... اینبار خدا باران رحمتش رو فرستاده تا شهر مرده زنده شه... 

او کسی است که باران سودمند را پس از آنکه مأیوس شدند نازل می کند و رحمت خویش را می گستراند و او ولیّ و ( سرپرست ) و ستوده است!

و اینگونه است که هوای امروز شهرمان بارانیست... با 175 ماهی که از آب گرفتنشان و به خاک سپردند... امروز هم مثل همیشه سر رسیدند تا از دست نرویم و مثل همیشه پیامی آورده‌اند...


175 شهید غواص


(داخل پرانتز): ای کسانی که از رحمت خدا ناامید شده‌اید و به دشمنان خدا دل بسته‌اید، ببینید و بشنوید... پیامی آورده اند...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی

قابل توجه بعضی ها!!!

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ ﴿١﴾

ای کسانی که ایمان آورده اید، دشمن من و دشمن خود را به دوستی اختیار، مکنید شما با آنان طرح دوستی می افکنید و حال آنکه ایشان به سخن حقی که بر شما آمده است ایمان ندارند و بدان سبب که به خدا، پروردگار خویش ایمان آورده بودید، پیامبر و شما را بیرون راندند گاه که برای جهاد در راه من و طلب رضای من بیرون می روید، در نهان با آنها دوستی می کنید، و من به هر چه پنهان می دارید یا آشکار می سازید آگاه ترم و هر که چنین کند، از راه راست منحرف گشته است(1)(ممتحنه)


پ.ن:اصلا نیازی به توضیح نیست!قابل توجه حسن جان روحانی!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی

درد دلی با حسن...

اینم از کمیه امکاناته!!تریبون نداشتیم گفتم حداقل حرفامو واسه خودم داد بزنم...حرصی که این روزا میخورم کمتر جایی تو زندگیم خوردم...جناب رئیس جمهور! من تازه 23 سالم شده!تو این سن واقعا حقش نیست انقدر مشغله ذهنی داشته باشم از دست شما!!!شما آخر سر مارو میفرستی دارالمجانین!! باورت میشه نمیدونم از کجا شروع کنم?!انقدر که شما حرف داری!!(عکس حرف نداری!) بیایید از وضع این روزهای مردم شروع کنیم،وضعی که استاندار تهران دولت تدبیر و امید با وقاحت میاد میگه بالاخره آرامشی که در دل مردم هست در این دولت!!!وضعی که شما کلا ازش بی خبری...یادمه میگفتی دولت باید جلو مردم دست دراز کنه نه برعکس، میگفتی قیمت 7صبح نباید با قیمت 9 صبح فرق کنه!جناب روحانی واقعا الان با این وضع خنده ات نمیگیره از حرف خودت?!میای میگی تورم بهمن صفره!اونوقت همون موقع مرغ گرون میشه...حسن جان!کمر مردم شکست عزیزم!!البته میدنم چی میخوای بگی!!تحریمیم!!!!!یه سوال داشتم حسن جان...ما چاهمون خیلی میگیره،اینم مربوط به تحریماس??!ای وای!!گفتم تحریم?!بذار یه خورده هم از سیاست مبارکه خارجیت بگم.خودت بگو دقیقا داری چی کار میکنی!!!باباااا...تو که انقدر دم از انقلاب میزنی،تو این همه مدت نتونستی دشمن رو تشخیص بدی?!نتونستی بفهمی آقا در مورد آمریکا چی میگه?!نتونستی بفهمی شیطان یعنی چی?!حسن جان!!آمریکا بوس هم به تو و اون ظریف الممالکت نمیده چه برسه به امتیاز و لغو تحریم!!دو ساله داری مذاکره میکنی چی شد?!باهات چی کار کردن?!با ما چی کار کردن?!با ما چی کار کردی?!?!حسن جان میشه عزت ملی رو واسه من تعریف کنی?!مذاکره کردی،در حینش تهدید کردن،توهین کردن،تحقیر کردن،تحریم!کردن،دبه کردن!!! و عملا گفتند که دبه خواهیم کرد!!و شما و جواد جان چه کردید?!لبخندی ملیییییییح،قدم زدن با جان کری،امیدواری به دشمن،تحقیر دلواپسان،نهایت سوءاستفاده از شعار امسال و قایم شدن پشت رهبری...متاسفم حسن جان که تمام امیدت به دشمنه...متاسفم که آب آشامیدنیمون رو هم وصل کردی به تحریم ها در شرایطی که رهبری که ازش دم میزنی فرمودن که بابا!راه حل مشکلات تو داخله!انقدر گنده اش نکنید!میدونی یعنی چی حسن جان?!یعنی مشکل از عرضه شما و وزرای با تجربه تونه!!!که به بهانه تحریم کلا مملکتو بستید به درخت!!!حسن جان لغو تحریم به چه بهانه ای?!بازرسی از هر نقطه کشور?!جاسوسای آژانس-شما بخون بازرس-بیان هر نقطه ای رو خواستن بازرسی کنند?!و شما با بستن چشمشون مدیریت کنید?!خدایی سر این یکی خونم به جوش اومد...حسن جان!شما و جناااااب عراقچی ملت رو چی فرض کردید?!ببوگلابی فرض کردید?!برادر ۴ ساله من هم از تکنیک چشم بندی شما خنده اش میگیره!اولا که حسن جان،بدون و به تیم باسوادت هم بگو...نمونه برداری فقط دستمال نیست!نمونه آب و خاک و هوا هم هست!و اینجوری تمام موادی که شما در موشک،سوختش،و جاهای دیگه استفاده میکنی لو میره!دوما!حسن جان اگر مختصاتی که خواستن بررسی کنند زیر عبای شما و یا اتاق خصوصیت بود چه میکنی?!?!حسسسسسن!اگر خواستند بیت رو بازرسی کنند چه میکنی?!اون موقع البته ما میدونیم و تو اون شیطان بزرگ!اونموقع خدا به دادت برسه...انقدر داری کشش میدی که آقا عملا بیاد جلو و بگه نه!و تو و رفقات پشتش قایم شید،آره?!حسن جان ما شما رو جاهل فرض میکنیم نه عامل،ولی وای به روزی که عکسش ثابت شه....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی

تلنگر...

سر کلاس دانشگاه بودم و ردیف سوم نشسته بودم... دو ردیف جلویی کلا خانم بودن و متاسفانه خانمی که جلوی من تو ردیف اول نشسته بود اصلا حجاب خوبی نداشت... حس میکردم که دلم داره وول میخوره!!هی نگاهمو برمیگردوندم و هی نگاهم میخورد... دقیقا کشمکش بین نفس اماره و لوامه رو داشتم احساس میکردم، زد و خوردشون خیلی جدی بود که ناگهان موبایلم زنگ خورد، نگاه کردم دیدم پیامکه...بازش کردم...

امـام علـی علیه السـلام: هر کس چشم خود را از نامحرم فرو بندد، قلبش راحت می ‏شود.

(غررالحکم، ح 9122)

غائله خوابید...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی فرحزادی

فقط میخوانم...

میخوانم به نام خدایی که ما را آفرید برای امتحان... امتحاناتی سخت، پی در پی و البته سازنده...

خیلی نگذشته ولی انگار خیلی قبلتر بود. خیلی گذشته از اون زمانا که یه شکل دیگه بودم ولی الان یه جور دیگه شدم، خیلی نگذشته... رفیقی میگفت تو امتحان برنده شدی ولی هرچی فکر کردم نفهمیدم کجاشو بردم! من هنوز امتحانو تموم نکرده بودم که برگه رو ازم گرفتن، وقتم تموم شد. میخواستم یه کار خطرناک کنم که وقت تموم شد. خطرناک از این جهت که خیلی دل میخواست... و الان خیلی وقته که گذشته و زندگی خیلی عوض شده...این روزا من نمیدونم چرا همش به گذشته فکر میکنم، نمیدونم چرا یاد خاطراتی میافتم که کنج ذهنم گم شده بودند...هیچ وقت درست نفهمیدم با گذشته ها باید چی کار کرد?! آیا میشه پاکش کرد? گمون نکنم...به نظرم اینم نمیشه که بذاریشون یه گوشه، باید خاکشون کنی، تو یه جایی که دیگه نشه درآوردشون، فقط باید یه عکس ازشون بذاری رو تاقچه تا همیشه حواست باشه کی بودی، کجا بودی، چی کار کردی... چه میشه کرد? دنیا چیزی جز بازیی مسخره نیست و چه بخوای چه نخوای باید گذشت. خیلی وقت نداریم... بعضی وقتا از خودم میپرسم چیزایی که من واسشون گیر کردم ارزش عمر منو داشتن??!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی