قمیص

ای "سراچه" بکش این رنج که در پایانش، چون ببینی که خدا در تو عمارت دارد...!

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

گذشته.

خیلی مهمه که آدم از زندگیش راضی باشه.راضی بودنم یه بخشیش مربوط به گذشته است و بخشی مربوط به حال، جمع این دو تا آینده رو میسازه. گذشته که تموم شده، حال داره تموم میشه و آینده هم تموم خواهد شد... فقط کاش که گذشته خوب گذشته باشه، کاش پشیمون نباشیم ازش، کاش جوری باشه که بشه واسش سرو با افتخار بالا گرفت... البته نه فقط واسه آدمایی که ندیدن بلکه واسه اونی که دیده... وای... اگر روز جواب پس دادن برسه... وای اگر فیلم زندگیتو بذارن رو پرده... وای از روزه رویارویی... وای از لحظه ای که بعد گذاشتن این مطلب همه چی یادم بره...

رفقا من از گذشته راضی نیستم، چه باید بکنم? از چیزایی که ساختن راضی نیستم... 

رفقا مواظب باشیم که چی کار میکنیم چون حال امروز گذشته فرداس... رفقا مواظب اعمالمون باشیم، مراقب قلبمون باشیم که کجا گیر میکنه. حواسمون باشه که زبونمون چی بلغور میکنه. حواسمون باشه حواسمون کجاس، یه وقت جایی که نباید نره. ماها گاهی تو دنیا از دیروزمون پشیمونیم پس بریم قیامت چی میشیم?! 

 اللهم أحسن عاقبتنا فی الأمور کلها وأجرنا من خزی الدنیا وعذاب الآخرة

نصیحت و درد دلی بود اول به خودم بعدشم به خریدارش....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی

ایرانیشم هست؟!

نمیدونم چی شد که یاد یه سری آدم افتادم که همیشه دم از ایران و کشور و وطن و احساسات ناسیونالیستی و... میزنند، آخر هر مکالمه ای هم یه تریپ "وطنم ای شکوه پا برجا..." رو دوره میکنند! فضای مجازی رو هم جرواجر میکنن انقدر که پست وطن پرستی میذارن! از اخبار لحظه به لحظه کورش گرفته!! تاااا داستان اسید پاشی و مرتضی پاشایی و چی و چی و چی! نهایت وطن پرستیشونم گذاشتن پرچم ایران رو پروفایل شبکه های اجتماعی و پشت لباس زیر و سایر مکانهای حقیقی و مجازیه، تازه اگر بذارند. تمام زبون درازیاشونم واسه موقعیه که کسی بیاد خدایی نکرده، زبونم لال!! حرفی از اسلام بزنه!! اونجاس که یهو رگ آریاییشون میزنه بیرون و سینه چاک وطن میشن!! اما حد وطن پرستیشون فقط در همین حده!! تو میدون عمل که برسن همه چی یادشون میره و دیگه اونجا فقط به خودشون فکر میکنن!

حالا این روضه ها واسه چی بود؟!...یک کلام..."جنس ایرانی"
بعد مدتها رفتم یه گوشی خوب خریدم... ایرانی خریدم و واقعا دارم حال میکنم با کار خودم. با اینکه از یه شرکت ایرانی خریدم، با اینکه حمایت از تولید داخل کردم، با اینکه از جوان ایرانی حمایت کردم، با اینکه از اقتصاد کشورم حمایت کردم، با اینکه طبق گفته رهبرم جهاد کردم... من لذت بردم که جنس ایرانی خریدم... وقتی خریدم به یاد کسایی افتادم که از همه بیشتر واسم پست وطن پرستی میفرستن اما جالبه که حتی حاضر نیستن دسته بیل شونو ایرانی بخرن!! واقعا خنده ام گرفت! چطور کسی میتونه ادعای ایرانی بودن بکنه و بره جنس خارجی بخره! اونوقت جوونای این مملکت که ما باشیم بیکار بمونیم به خاطر خوابیدن تولید داخل. تازه انصافا من تو چیز حساسی رفتم ایرانی خریدم، "موبایل"!! اینو دیگه خیلیا حاضر نیستن برن بخرن!! اینجاها که میرسه ایرانی اخه، تخه، چخه!!!! ولی موقع کوروش و تاریخ و آثار باستانی که میشه چنان سینه کفتری میکنن که پیرهن از سه جا جر میخوره!!! یکی نیست بگه بابا!! اونا تاریخشونو ساختن و ما هم باید تاریخمونو بسازیم! تا کی میخوایم با تاریخ گذشتگانمون زندگی کنیم در حالی که هیچ کاری براش نکردیم؟!


تولید ملی-حقوق کارگر ایرانی


پ.ن:اول اینکه بچه حزب اللهی ها؟ مذهبی ها؟ غیر مذهبی ها؟ اقلیت ها؟ بی دین ها؟ با همتونم... بیاید کشورمونو بسازیم که در آینده از تاریخ سازیمون بگن نه از بی بخاریمون!! بیاید اقتصاد کشورمون رو رشد بدیم... بیاید جنس ایرانی بخریم.
دوم...خواهرم حجابتو رعایت کن!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی

شهید محمد رضا تورجی زاده

میخوام درمورد بعضی از شهدا بنویسم. درمورد اونایی که دربارشون خوندم. یه جورایی مثه معرفی کتابیه که تو ویترین مینوشتم.

اولین مطلب راجع به شهدا رو درباره شهید تورجی زاده مینویسم، شهیدی که علاقه خاصی بهش دارم...نمیدونم چرا ولی به دلم نشست و شایدم به خاطر اینکه حال خوبی داشتم موقع خوندن کتابش... کتاب "یازهرا(س)". اگر وقت داشتید بخونید حتما.

خوبیه اینجا اینه که هر چند خط که بخوام مینویسم!تو ویترین که هی گیر میدادن 4 خط بیشتر نشه! داستان از اونجا شروع شد که یکی دیگه به یکی دیگه که درد بی درمون همه جوونا رو داشت این کتابو داد و گفت بخون خوبه، این شهید خیلی حاجت میده مخصوصا واسه اون درد بخصوص!!(همه اکثرا دارن این دردو!رجوع شود به اینجا!) القصه ما هم که دردمند!این کتابو گرفتیم و خوندیمو کلی حال کردیم...

 

شهید تورجی زاده

 

شهید تورجی زاده...اولین کلماتی که درباره اش به ذهنم میرسه "دل سوخته" و "شوخ طبع" هست. قیافه اش خیلی تو دل بروعه! رفیق خیلی خوبیه. همیشه از خدا میخواست که تو حیاتش و بعد از اون دست مردم رو بگیره و همینم شد و مزارش همیشه شلوغه از آدمایی که میان تا به آبروی این شهید گره از کارشون وا شه، البته تخصصش تو اون درد مشترک جووناس!!:) صداش سوز عجیبی داشت، صدایی که از یه دل سوخته میومد.

 

 

 

قسمتی از متن کتاب یا زهرا(س)

راوی:

شهید سید محمد حسین نواب

« روحانی وارسته سید محمد حسین نواب در سال 73 در منطقه بوسنی به شهادت رسید»

 

تعریفش را از برادرم که همرزم او بود شنیده بودم . یکبار یکی از نوارهایش را گوش کردم . حالت عجیبی داشت .

از آنچه فکر می کردم زیباتر بود . نوایی ملکوتی داشت . بعد از آن همیشه در حجره به همراه دیگر طلبه ها نوارهایش را گوش می کردیم .

بسیاری از دوستان مجذوب صدای او بودند . دعای کمیل و توسل او مسیر زندگی خیلی از افراد را عوض کرد .

 

شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم . دعای توسل شهید تورجی در حال پخش بود . هر کسی در حال خودش بود .

صدای در آمد . بلند شدم و در را باز کردم .

 در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت آیت اللـه جوادی آملی پشت در است . با خوشحالی گفتم بفرمایید .

ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند . البته قبلا هم به حجره ها و طلبه هایشان سر می زدند .

سریع ضبط را خاموش کردیم . استاد در گوشه ای از اتاق نشستند . بعد گفتند : اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید.

صدای سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود . استاد پرسیدند : اسم ایشان چیست ؟

گفتم :محمدرضا تورجی زاده .

استاد پس از مکثی فرمودند : ایشان (در عشق خدا) سوخته است.

گفتم : ایشان شهید شده . فرمانده گردان یا زهرا سلام الله علیها هم بوده

استاد ادامه داد : ایشان قبل از شهادت سوخته بوده.

به روایت از سایت tourajizadeh.ir

راستی در مورد مزار این شهید...ایشان در مزار شهدای اصفهان دفنه و دوستان اگر رفتند حتما سر بزنند. پیدا کردنش هم سخت نیست، یه قبر هست که شلوغه همیشه...فاصله زیادی هم با مزار شهیدان باکری، کاظمی و ردانی پور نداره.

 

نقشه مزار شهید تورجی زاده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی

به نام خدا

سلام...
از امروز تصمیم گرفتم که هر وقت دلم واسه خودم تنگ شد(انتظار ندارید دلم واسه شماها تنگ شه که؟!!!) شروع به نوشتن کنم و اینجا بنویسم. البته قبلا هم مینوشتم ولی عمومی نبود!!(چیه؟!آدم نمیتونه خصوصی واسه...بنویسه؟!لا اله الا الله!!) اما از الآن تصمیم گرفتم چیزای عمومی تری بنویسم. البته دیدن وبلاگ پس خالم(همون پسر خاله) هم در این تصمیم تاریخی بی تاثیر نبود! القصه من هم وارد این عرصه شدم تا جماعتی به فیض برسند:)
.
.
.
.
.
.
و من الله توفیق
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی