قمیص

ای "سراچه" بکش این رنج که در پایانش، چون ببینی که خدا در تو عمارت دارد...!

خاطره ای برای خواندن...اگر حوصله دارید...

دوستی در یکی از شبکه های اجتماعی خاطره ای فرستاد که خیلی جالب بود:

در سال 1362 بعد از عملیات خیبر، لشکر ثارالله در محور شلمچه مستقر شد. بین مواضع رزمندگان اسلام و دشمن حدود چهار کیلومتر آب فاصله بود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی

میان خاک سر از آسمان درآوردیم...

مثه بارونه... وقتی میاد همه رو تو آغوش میگیره و ظرف همه رو پر میکنه. ظرفت هر چقدر بود میتونی پرش کنی... بارون وقتی اومد تشنه ای سیراب میشه، دونه ای جوونه میزنه، عاشقی هوایی میشه، رودی جاری میشه و هوای گرفته ای برای نفس کشیدن میشه... و پیرمرد تنهایی که تو حجم سنگین غبار شهر گم شده بود پیدا میشه... شاید بارون فقط به خاطر اون پیرمرده که داره میباره ولی رحمتش بی انتهاس... آی جماعت! کاسه هاتونو بیارید... داره بارون میگیره...

حکایت حکایت شهر ماست... شهری که شدید منو یاد صفین میندازه، اونجا که همه دارن فریب میخورند از دشمن...الا قلیلا... امروز هم مثه اون روز کسی صدای علی رو نمیشنوه... اما قرار نیست صدای علی تو این غبار فراموشی گم بشه، اینبار فرق داره... اینبار خدا باران رحمتش رو فرستاده تا شهر مرده زنده شه... 

او کسی است که باران سودمند را پس از آنکه مأیوس شدند نازل می کند و رحمت خویش را می گستراند و او ولیّ و ( سرپرست ) و ستوده است!

و اینگونه است که هوای امروز شهرمان بارانیست... با 175 ماهی که از آب گرفتنشان و به خاک سپردند... امروز هم مثل همیشه سر رسیدند تا از دست نرویم و مثل همیشه پیامی آورده‌اند...


175 شهید غواص


(داخل پرانتز): ای کسانی که از رحمت خدا ناامید شده‌اید و به دشمنان خدا دل بسته‌اید، ببینید و بشنوید... پیامی آورده اند...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی

قابل توجه بعضی ها!!!

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ ﴿١﴾

ای کسانی که ایمان آورده اید، دشمن من و دشمن خود را به دوستی اختیار، مکنید شما با آنان طرح دوستی می افکنید و حال آنکه ایشان به سخن حقی که بر شما آمده است ایمان ندارند و بدان سبب که به خدا، پروردگار خویش ایمان آورده بودید، پیامبر و شما را بیرون راندند گاه که برای جهاد در راه من و طلب رضای من بیرون می روید، در نهان با آنها دوستی می کنید، و من به هر چه پنهان می دارید یا آشکار می سازید آگاه ترم و هر که چنین کند، از راه راست منحرف گشته است(1)(ممتحنه)


پ.ن:اصلا نیازی به توضیح نیست!قابل توجه حسن جان روحانی!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی

درد دلی با حسن...

اینم از کمیه امکاناته!!تریبون نداشتیم گفتم حداقل حرفامو واسه خودم داد بزنم...حرصی که این روزا میخورم کمتر جایی تو زندگیم خوردم...جناب رئیس جمهور! من تازه 23 سالم شده!تو این سن واقعا حقش نیست انقدر مشغله ذهنی داشته باشم از دست شما!!!شما آخر سر مارو میفرستی دارالمجانین!! باورت میشه نمیدونم از کجا شروع کنم?!انقدر که شما حرف داری!!(عکس حرف نداری!) بیایید از وضع این روزهای مردم شروع کنیم،وضعی که استاندار تهران دولت تدبیر و امید با وقاحت میاد میگه بالاخره آرامشی که در دل مردم هست در این دولت!!!وضعی که شما کلا ازش بی خبری...یادمه میگفتی دولت باید جلو مردم دست دراز کنه نه برعکس، میگفتی قیمت 7صبح نباید با قیمت 9 صبح فرق کنه!جناب روحانی واقعا الان با این وضع خنده ات نمیگیره از حرف خودت?!میای میگی تورم بهمن صفره!اونوقت همون موقع مرغ گرون میشه...حسن جان!کمر مردم شکست عزیزم!!البته میدنم چی میخوای بگی!!تحریمیم!!!!!یه سوال داشتم حسن جان...ما چاهمون خیلی میگیره،اینم مربوط به تحریماس??!ای وای!!گفتم تحریم?!بذار یه خورده هم از سیاست مبارکه خارجیت بگم.خودت بگو دقیقا داری چی کار میکنی!!!باباااا...تو که انقدر دم از انقلاب میزنی،تو این همه مدت نتونستی دشمن رو تشخیص بدی?!نتونستی بفهمی آقا در مورد آمریکا چی میگه?!نتونستی بفهمی شیطان یعنی چی?!حسن جان!!آمریکا بوس هم به تو و اون ظریف الممالکت نمیده چه برسه به امتیاز و لغو تحریم!!دو ساله داری مذاکره میکنی چی شد?!باهات چی کار کردن?!با ما چی کار کردن?!با ما چی کار کردی?!?!حسن جان میشه عزت ملی رو واسه من تعریف کنی?!مذاکره کردی،در حینش تهدید کردن،توهین کردن،تحقیر کردن،تحریم!کردن،دبه کردن!!! و عملا گفتند که دبه خواهیم کرد!!و شما و جواد جان چه کردید?!لبخندی ملیییییییح،قدم زدن با جان کری،امیدواری به دشمن،تحقیر دلواپسان،نهایت سوءاستفاده از شعار امسال و قایم شدن پشت رهبری...متاسفم حسن جان که تمام امیدت به دشمنه...متاسفم که آب آشامیدنیمون رو هم وصل کردی به تحریم ها در شرایطی که رهبری که ازش دم میزنی فرمودن که بابا!راه حل مشکلات تو داخله!انقدر گنده اش نکنید!میدونی یعنی چی حسن جان?!یعنی مشکل از عرضه شما و وزرای با تجربه تونه!!!که به بهانه تحریم کلا مملکتو بستید به درخت!!!حسن جان لغو تحریم به چه بهانه ای?!بازرسی از هر نقطه کشور?!جاسوسای آژانس-شما بخون بازرس-بیان هر نقطه ای رو خواستن بازرسی کنند?!و شما با بستن چشمشون مدیریت کنید?!خدایی سر این یکی خونم به جوش اومد...حسن جان!شما و جناااااب عراقچی ملت رو چی فرض کردید?!ببوگلابی فرض کردید?!برادر ۴ ساله من هم از تکنیک چشم بندی شما خنده اش میگیره!اولا که حسن جان،بدون و به تیم باسوادت هم بگو...نمونه برداری فقط دستمال نیست!نمونه آب و خاک و هوا هم هست!و اینجوری تمام موادی که شما در موشک،سوختش،و جاهای دیگه استفاده میکنی لو میره!دوما!حسن جان اگر مختصاتی که خواستن بررسی کنند زیر عبای شما و یا اتاق خصوصیت بود چه میکنی?!?!حسسسسسن!اگر خواستند بیت رو بازرسی کنند چه میکنی?!اون موقع البته ما میدونیم و تو اون شیطان بزرگ!اونموقع خدا به دادت برسه...انقدر داری کشش میدی که آقا عملا بیاد جلو و بگه نه!و تو و رفقات پشتش قایم شید،آره?!حسن جان ما شما رو جاهل فرض میکنیم نه عامل،ولی وای به روزی که عکسش ثابت شه....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی

تلنگر...

سر کلاس دانشگاه بودم و ردیف سوم نشسته بودم... دو ردیف جلویی کلا خانم بودن و متاسفانه خانمی که جلوی من تو ردیف اول نشسته بود اصلا حجاب خوبی نداشت... حس میکردم که دلم داره وول میخوره!!هی نگاهمو برمیگردوندم و هی نگاهم میخورد... دقیقا کشمکش بین نفس اماره و لوامه رو داشتم احساس میکردم، زد و خوردشون خیلی جدی بود که ناگهان موبایلم زنگ خورد، نگاه کردم دیدم پیامکه...بازش کردم...

امـام علـی علیه السـلام: هر کس چشم خود را از نامحرم فرو بندد، قلبش راحت می ‏شود.

(غررالحکم، ح 9122)

غائله خوابید...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی فرحزادی

فقط میخوانم...

میخوانم به نام خدایی که ما را آفرید برای امتحان... امتحاناتی سخت، پی در پی و البته سازنده...

خیلی نگذشته ولی انگار خیلی قبلتر بود. خیلی گذشته از اون زمانا که یه شکل دیگه بودم ولی الان یه جور دیگه شدم، خیلی نگذشته... رفیقی میگفت تو امتحان برنده شدی ولی هرچی فکر کردم نفهمیدم کجاشو بردم! من هنوز امتحانو تموم نکرده بودم که برگه رو ازم گرفتن، وقتم تموم شد. میخواستم یه کار خطرناک کنم که وقت تموم شد. خطرناک از این جهت که خیلی دل میخواست... و الان خیلی وقته که گذشته و زندگی خیلی عوض شده...این روزا من نمیدونم چرا همش به گذشته فکر میکنم، نمیدونم چرا یاد خاطراتی میافتم که کنج ذهنم گم شده بودند...هیچ وقت درست نفهمیدم با گذشته ها باید چی کار کرد?! آیا میشه پاکش کرد? گمون نکنم...به نظرم اینم نمیشه که بذاریشون یه گوشه، باید خاکشون کنی، تو یه جایی که دیگه نشه درآوردشون، فقط باید یه عکس ازشون بذاری رو تاقچه تا همیشه حواست باشه کی بودی، کجا بودی، چی کار کردی... چه میشه کرد? دنیا چیزی جز بازیی مسخره نیست و چه بخوای چه نخوای باید گذشت. خیلی وقت نداریم... بعضی وقتا از خودم میپرسم چیزایی که من واسشون گیر کردم ارزش عمر منو داشتن??!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی

گذشته.

خیلی مهمه که آدم از زندگیش راضی باشه.راضی بودنم یه بخشیش مربوط به گذشته است و بخشی مربوط به حال، جمع این دو تا آینده رو میسازه. گذشته که تموم شده، حال داره تموم میشه و آینده هم تموم خواهد شد... فقط کاش که گذشته خوب گذشته باشه، کاش پشیمون نباشیم ازش، کاش جوری باشه که بشه واسش سرو با افتخار بالا گرفت... البته نه فقط واسه آدمایی که ندیدن بلکه واسه اونی که دیده... وای... اگر روز جواب پس دادن برسه... وای اگر فیلم زندگیتو بذارن رو پرده... وای از روزه رویارویی... وای از لحظه ای که بعد گذاشتن این مطلب همه چی یادم بره...

رفقا من از گذشته راضی نیستم، چه باید بکنم? از چیزایی که ساختن راضی نیستم... 

رفقا مواظب باشیم که چی کار میکنیم چون حال امروز گذشته فرداس... رفقا مواظب اعمالمون باشیم، مراقب قلبمون باشیم که کجا گیر میکنه. حواسمون باشه که زبونمون چی بلغور میکنه. حواسمون باشه حواسمون کجاس، یه وقت جایی که نباید نره. ماها گاهی تو دنیا از دیروزمون پشیمونیم پس بریم قیامت چی میشیم?! 

 اللهم أحسن عاقبتنا فی الأمور کلها وأجرنا من خزی الدنیا وعذاب الآخرة

نصیحت و درد دلی بود اول به خودم بعدشم به خریدارش....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی

ایرانیشم هست؟!

نمیدونم چی شد که یاد یه سری آدم افتادم که همیشه دم از ایران و کشور و وطن و احساسات ناسیونالیستی و... میزنند، آخر هر مکالمه ای هم یه تریپ "وطنم ای شکوه پا برجا..." رو دوره میکنند! فضای مجازی رو هم جرواجر میکنن انقدر که پست وطن پرستی میذارن! از اخبار لحظه به لحظه کورش گرفته!! تاااا داستان اسید پاشی و مرتضی پاشایی و چی و چی و چی! نهایت وطن پرستیشونم گذاشتن پرچم ایران رو پروفایل شبکه های اجتماعی و پشت لباس زیر و سایر مکانهای حقیقی و مجازیه، تازه اگر بذارند. تمام زبون درازیاشونم واسه موقعیه که کسی بیاد خدایی نکرده، زبونم لال!! حرفی از اسلام بزنه!! اونجاس که یهو رگ آریاییشون میزنه بیرون و سینه چاک وطن میشن!! اما حد وطن پرستیشون فقط در همین حده!! تو میدون عمل که برسن همه چی یادشون میره و دیگه اونجا فقط به خودشون فکر میکنن!

حالا این روضه ها واسه چی بود؟!...یک کلام..."جنس ایرانی"
بعد مدتها رفتم یه گوشی خوب خریدم... ایرانی خریدم و واقعا دارم حال میکنم با کار خودم. با اینکه از یه شرکت ایرانی خریدم، با اینکه حمایت از تولید داخل کردم، با اینکه از جوان ایرانی حمایت کردم، با اینکه از اقتصاد کشورم حمایت کردم، با اینکه طبق گفته رهبرم جهاد کردم... من لذت بردم که جنس ایرانی خریدم... وقتی خریدم به یاد کسایی افتادم که از همه بیشتر واسم پست وطن پرستی میفرستن اما جالبه که حتی حاضر نیستن دسته بیل شونو ایرانی بخرن!! واقعا خنده ام گرفت! چطور کسی میتونه ادعای ایرانی بودن بکنه و بره جنس خارجی بخره! اونوقت جوونای این مملکت که ما باشیم بیکار بمونیم به خاطر خوابیدن تولید داخل. تازه انصافا من تو چیز حساسی رفتم ایرانی خریدم، "موبایل"!! اینو دیگه خیلیا حاضر نیستن برن بخرن!! اینجاها که میرسه ایرانی اخه، تخه، چخه!!!! ولی موقع کوروش و تاریخ و آثار باستانی که میشه چنان سینه کفتری میکنن که پیرهن از سه جا جر میخوره!!! یکی نیست بگه بابا!! اونا تاریخشونو ساختن و ما هم باید تاریخمونو بسازیم! تا کی میخوایم با تاریخ گذشتگانمون زندگی کنیم در حالی که هیچ کاری براش نکردیم؟!


تولید ملی-حقوق کارگر ایرانی


پ.ن:اول اینکه بچه حزب اللهی ها؟ مذهبی ها؟ غیر مذهبی ها؟ اقلیت ها؟ بی دین ها؟ با همتونم... بیاید کشورمونو بسازیم که در آینده از تاریخ سازیمون بگن نه از بی بخاریمون!! بیاید اقتصاد کشورمون رو رشد بدیم... بیاید جنس ایرانی بخریم.
دوم...خواهرم حجابتو رعایت کن!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی

شهید محمد رضا تورجی زاده

میخوام درمورد بعضی از شهدا بنویسم. درمورد اونایی که دربارشون خوندم. یه جورایی مثه معرفی کتابیه که تو ویترین مینوشتم.

اولین مطلب راجع به شهدا رو درباره شهید تورجی زاده مینویسم، شهیدی که علاقه خاصی بهش دارم...نمیدونم چرا ولی به دلم نشست و شایدم به خاطر اینکه حال خوبی داشتم موقع خوندن کتابش... کتاب "یازهرا(س)". اگر وقت داشتید بخونید حتما.

خوبیه اینجا اینه که هر چند خط که بخوام مینویسم!تو ویترین که هی گیر میدادن 4 خط بیشتر نشه! داستان از اونجا شروع شد که یکی دیگه به یکی دیگه که درد بی درمون همه جوونا رو داشت این کتابو داد و گفت بخون خوبه، این شهید خیلی حاجت میده مخصوصا واسه اون درد بخصوص!!(همه اکثرا دارن این دردو!رجوع شود به اینجا!) القصه ما هم که دردمند!این کتابو گرفتیم و خوندیمو کلی حال کردیم...

 

شهید تورجی زاده

 

شهید تورجی زاده...اولین کلماتی که درباره اش به ذهنم میرسه "دل سوخته" و "شوخ طبع" هست. قیافه اش خیلی تو دل بروعه! رفیق خیلی خوبیه. همیشه از خدا میخواست که تو حیاتش و بعد از اون دست مردم رو بگیره و همینم شد و مزارش همیشه شلوغه از آدمایی که میان تا به آبروی این شهید گره از کارشون وا شه، البته تخصصش تو اون درد مشترک جووناس!!:) صداش سوز عجیبی داشت، صدایی که از یه دل سوخته میومد.

 

 

 

قسمتی از متن کتاب یا زهرا(س)

راوی:

شهید سید محمد حسین نواب

« روحانی وارسته سید محمد حسین نواب در سال 73 در منطقه بوسنی به شهادت رسید»

 

تعریفش را از برادرم که همرزم او بود شنیده بودم . یکبار یکی از نوارهایش را گوش کردم . حالت عجیبی داشت .

از آنچه فکر می کردم زیباتر بود . نوایی ملکوتی داشت . بعد از آن همیشه در حجره به همراه دیگر طلبه ها نوارهایش را گوش می کردیم .

بسیاری از دوستان مجذوب صدای او بودند . دعای کمیل و توسل او مسیر زندگی خیلی از افراد را عوض کرد .

 

شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم . دعای توسل شهید تورجی در حال پخش بود . هر کسی در حال خودش بود .

صدای در آمد . بلند شدم و در را باز کردم .

 در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت آیت اللـه جوادی آملی پشت در است . با خوشحالی گفتم بفرمایید .

ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند . البته قبلا هم به حجره ها و طلبه هایشان سر می زدند .

سریع ضبط را خاموش کردیم . استاد در گوشه ای از اتاق نشستند . بعد گفتند : اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید.

صدای سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود . استاد پرسیدند : اسم ایشان چیست ؟

گفتم :محمدرضا تورجی زاده .

استاد پس از مکثی فرمودند : ایشان (در عشق خدا) سوخته است.

گفتم : ایشان شهید شده . فرمانده گردان یا زهرا سلام الله علیها هم بوده

استاد ادامه داد : ایشان قبل از شهادت سوخته بوده.

به روایت از سایت tourajizadeh.ir

راستی در مورد مزار این شهید...ایشان در مزار شهدای اصفهان دفنه و دوستان اگر رفتند حتما سر بزنند. پیدا کردنش هم سخت نیست، یه قبر هست که شلوغه همیشه...فاصله زیادی هم با مزار شهیدان باکری، کاظمی و ردانی پور نداره.

 

نقشه مزار شهید تورجی زاده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی

به نام خدا

سلام...
از امروز تصمیم گرفتم که هر وقت دلم واسه خودم تنگ شد(انتظار ندارید دلم واسه شماها تنگ شه که؟!!!) شروع به نوشتن کنم و اینجا بنویسم. البته قبلا هم مینوشتم ولی عمومی نبود!!(چیه؟!آدم نمیتونه خصوصی واسه...بنویسه؟!لا اله الا الله!!) اما از الآن تصمیم گرفتم چیزای عمومی تری بنویسم. البته دیدن وبلاگ پس خالم(همون پسر خاله) هم در این تصمیم تاریخی بی تاثیر نبود! القصه من هم وارد این عرصه شدم تا جماعتی به فیض برسند:)
.
.
.
.
.
.
و من الله توفیق
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی فرحزادی