دوست دارم بنویسم از لحظه هایی که دل میلرزه... از لحظه هایی که بنای فراموشی پایه هاش سست میشه... از اون لحظه هایی که کلی تلاش برای نگه داشتن نفس پوچ میشه... از اون لحظه هایی که گذشته  جون میگیره... لحظه های سخت و ناخوشآیندیه. چطور میشه دل رو نگه داشت?! چطور میشه یه نفرو از درون انداخت بیرون جوری که برنگرده?! حرفامو بیشتر اونایی میفهمن که منو میشناسن...

ای خدا... رحمی بر دلم کن... از عشق رهایم کن...