و دوباره خدا... و دوباره شهری، شهری را میزبان گرفته... و دوباره میزبان در خانه میهمان، سوری گرفته... و دوباره کریم آمده سراغ قلبهای خاک گرفته... و دوباره بنده اش عاشقی از سر گرفته... و دلهامان دوباره بوی رمضان گرفته...

کسی میگفت در رمضان الکریم خدا در هر روز هزاار زنجیری را از جهنم آزاد میکند! میدانی زنجیری به چه کسی میگویند?! به دیوانه های گوشه تیمارستان که دیگر هیچ کنترلی بر خود ندارند... مثه من که دیگه هیچ کنترلی به خودم ندارم و گناهام دیگه از دستم در رفته... تو این ماه منم امیدوارم... رحمت خدا انقدر وسعت پیدا میکنه که حتی شیطان هم از دایره بازی خارج میشه، دیگه ابلیسی هم نیست... هر چند اینجاس که شیطان درونمون نمایان میشه... خدایا... در این ماه پر رحمت، توفیق توبه و طاعت را روزی ما قرار بده...


اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فیهِ الْقُرْآنَ

خدایا... ماهی رسیده که در آن قرآن را بر زمین و زمینیان نازل کرد تا بدان دلهای مرده را زنده کنی..

وَافْتَرَضْتَ عَلى عِبادِکَ فیهِ الصِّیامَ

و ما را پرهیزکار خواندی به مهمانیت... نه فقط از خوراک، که از هر گناهی که روزه ام را بشکند... دروغی روزه زبانم را... نگاهی روزه چشمانم را... غیبتی روزه گوشهایم...

صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

خدایا... من را با دوستانت در مهمانیت همراه کن و بی آبروییم را به همراهیشان بپذیر... خدایا مرا به کشتی نجاتشان پناه ده و بر سر سفره رحمتت مهمان کن...

وَ ارْزُقْنى حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرامِ فى عامى هذا وَ فى کُلِّ عامٍ

خدایا... تو خود میدانی که چه شراره ها از دوری حریم امنت در سینه دارم. آنجا که از عظمت خانه ات، حقارت خویش و از لطف و رحمتت، ناعبدی خویش را یافتم... و از تو میخواهم که یاریمان کنی تا به فضلت نمازمان را امامت صاحبمان در حرمت برپا کنیم.

وَاغْفِرْ لى تِلْکَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ 

فَاِنَّهُ لا یَغْفِرُها غَیْرُکَ یا رَحْمنُ یا عَلاّمُ

خدایا... باور کن هیچ کس پذیرای من نیست و هر کس کوله بار مرا ببیند مرا میراند و من سرگشته ای هستم در کوچه های غفلت... و تو همانی که دنیایی از بدی را به یک خوبی خریداری. پس چه انتظار است که بر در کسانی روم که دنیا دنیا خوبی را به یک بدی میفروشند?! پس این گدای روسیاه را از درت نران و راهم بده.... ای بخشنده ای همه چیزم را، پیدا و پنهانم را، عشق ها و آمالم را... همه را میدانی...